واکنش تند استاد محقق به مقاله امرالله صالح

بسمه تعالی

آقاى امرالله صالح رئیس پيشين امنيت ملى افغانستان و رهبر جريان سبز در مقاله ای در سایت پشتوى بى بى سى مطلب جنجالى را نوشته كه گويا ايران از طريق شيعه ها در افغانستان مداخله ميكند و اين موضوع موجى از عكس العمل ها را در بين سياسيون و قلم به دستان جامعه هزاره خصوصاً اصحاب دنياى مجازى برانگيخته است. بسيارى از طريق انترنت و غيره با من درتماس شدند و خواستار اظهار نظر اينجانب شدند. فلهذا ناخواسته دست به قلم بردم تا حقايقى را در صفحه دنياى مجازى به رشته تحرير درآورم.

در افغانستان طى سالهاى جنگ، بدبختانه يك حالت روانى ايجاد شده و به صورت يك سنت سينه اى درآمده كه هر كسى به هرسرويس خارجى كه ارتباط پيدا كرد سعى ميكند خود را صد درصد پيرو ارزشهاى آن سرويس و بريده از فرهنگ و ارزشها ى ملى جامعه خويش نشان دهد. يك زمان در دوران جهاد اين نوع تعامل بين مجاهدين افغانى و كشورهاى همسايه مطرح بود كه هرشخصيت جهادى سعى مي كرد با مقام خطاب كردن آنان و خود را بيشتر از ديگران مسلمان نشان دادن، توجه آنان را به خود جلب و رقيبان خويش را غير اسلامى و در برابر اوامر آنان نافرمان جلوه دهند.

امروز متأسفانه عين تعامل در ارتباط با كشورهاى غربى خصوصاً امريكا شكل گرفته كه هركسي كه مي خواهد غربى يا آمريكايى شود. سعى مي كند ديگران را غير دموكرات، بنيادگرا، وابسته به ايران يا پاكستان معرفى كند تا به عقيده شان جاى پاى خويش را در مراكز استخباراتى غرب محكم بسازد.

حمله بى باكانه، اهانت آميز، و غير ديپلوماتيك آقاى صالح عليه شيعيان افغانستان و متهم كردن مراكز دينى شيعه را به جاسوسى براى ايران و كاربرد عبارات غير متعارف و اهانت آميز چون اقليت مذهبى شيعه و ارتباط دادن ان به عنوان نرم افزار جنگهاى اطلاعاتى ايران علاوه برمقاصد ديگر بيشتر نشأت گرفته از اين حالت روانى مي باشد كه براى كسب اعتبار نزد غربيها بايد مهر جاسوسى ايران و پاكستان را بر پيشانى ديگران زد كه اين حالت روانى دامن گير نسلهاى كه ادعاى نو انديشى را هم دارند گرديده است.

بدون شك ايران براساس رقابت و جنجالى كه با آمريكا دارد شايد سعى كند كه دوستان و همفكران خود را در داخل طيف ها و جناحهاى سياسى افغانستان داشته باشد اما هيچ گاهى اين يارگيري ها منحصر به شيعه و يا جامعه هزاره نبوده است. حمايت طولانى ايران از حكومت آقاى كرزى و ارسال پولهاى فوق العادة به دفترشان و حمايت ايران از دولت استاد ربانى، ارتباط نزديك ايران با جبهه مقاومت ضد طالبان در دهه ٧٠ و اخيراً حمايت ايران از برخى از رسانه هاى وابسته به محافل غير شيعى مطابق ادعاى آقاى مشعل سخنگوى سابق امنيت ملى نشان دهنده اينست كه طرفهاى اصلى ايران در تعامل هاى كلان اقوام اثرگذارتر است تا به قول آقاى صالح اقليت مذهبى شيعه.

بناءً مقاله ياد شده براساس واقعيتها استوار نبوده و احتمالاً روى دلايل ذيل نوشته شده باشد:
(ا) پخته كردن نقش خود در نزد استخبارات غرب به قيمت بد نامى كتلوى هموطنان خويش
(٢) تلاش در جهت كمرنگ ساختن جامعه هزاره و شيعه در شكل گيرى معادلات آينده كشور كه اين خود نشان دهنده كمبود ظرفيت براى تحمل يگديگر و همزيستى مسالمت آميز است چه رسد به قبول مشاركت سياسى در آينده
(٣) چراغ سبز به تيم حاكم غرض بازگشت به رياست امنيت ملى با از رده خارج شدن اسدالله خالد

به هر حال متأسفم كه آقاى صالح در موقع نوشتن اين مقاله فراموش كرده است كه او براى فعلاً رهبر يك جريان سياسى بنام روند سبز است نه يك چريك بالاى كوه تلويزيون.

امرالله صالح: ایران از طریق گروه‌های شیعه در افغانستان دخالت می‌کند!؟

دولت ایران در مقابل روسها به جهاد افغانستان کمک کرد. که از آن جمله احزاب هشت گانه شیعه در ایران هرکدام پایگاه داشتند که در نهایت با کمک و میانجی گری ایران این احزاب یک اتحاد زیر عنوان حزب وحدت به رهبری عبدالعلی مزاری تاسیس کرد.اما آیت الله محسنی رهبر حرکت اسلامی که نیز شیعه بود در این ایتلاف یکجا نشد و تا اواخر جهاد دفاتر خویش را به پاکستان انتقال داد.

بعد از شکست حکومت داکتر نجیب، ایران در مقابل افغانستان یک خط مشی بسیار پیچیده را انتخاب کرد. ایران در آنزمان برای تکمیل پروژه اتمی خویش نیازبه کمک تخنیکی پاکستان داشت. ازینرو تا سال 1996 با پاکستان بسیار ارتباطات نزدیک و همصدای داشت.

بعداز کشته شدن عبدالعلی مزاری رهبر حزب وحدت توسط طالبان در خط مشی ایران یک تغییر به میان آمد. از1996 تا 11سپتمبر 2001 ایران کمکهای مالی اش را در جبهه متحد که مخالف طالبان بود آغاز کرد.

در فعالیتهای افغانستان دوبخش نهاد نظامی "سپاه" فعالیت های ویژه داشتند. بعد از بین رفتن طالبان و صدام حسین ایران از تحدید منطقه ی خطرناک خود را نجات داده و درشروع حکومت جدید افغانستان به شکل ظاهری همکاری خوبی از خود نشان داد اما در باطن به دیده شک می نگریست.

ادامه نوشته

ویرانه های افشار!

کابوس این ویرانه ها بد گونه تعقیبم می کنند.

لحظه ای آرامم نمی گذارند!

کابل- افشار

افشار چهره ای عریان توحش در کابل پایتخت افغانستان


چندی است که نمی­توانم از کابوس فاجعه‌های گذشته خویشتن را برهانم. امروز وقتی وارد انترنت می‌شوم افشار در من جان می‌گیرد.

 کاش می‌توانستم همچون حیوانات خوش‌بخت و بی‌زمان در بهشتِ فراموشی زندگی کنم، اما نمی‌شود، برگی از ورق‌های سرخ و فاجعه­بار تاریخ جدا می‌شود و در پیش پایم می‌افتد با خود می‌گویم: «آه! من انسانم و به یاد می‌آورم» كه يكي از بازماندگانِ فاجعه‌هايم.

مدت‌ها پيش یادداشتی کوتاهی تحت عنوان «نسل‌کشی و منظره» در «ساعت ۱۳» نوشتم و گفتم منظره‌ها اخلاقي‌تر از ما عمل مي‌كنند و معمولا فاجعه‌های انسانی را به خاطر دارند. امروز وقتی زخم افشار در روانم آشوب و توفان بر پاي مي‌دارد، در انترنت به دنبال منظره‌ای از افشار می‌گردم، تا گمشدگانِ و فراموش‌شدگان تاريخ را در آن جستجو نمايم. به تصاویری از افشار بر می‌خورم؛ تصاویری سخت دلخراش که حکایت از آن دارد پس از سال‌ها تجربه‌اي فاجعه ما هنوز در ظلمتِ شب‌هاي نسیان فرهنگی اسيريم.

رهبران ما به دلیل اینکه رهبرند افشار را از یاد برده‌اند و روشنفکران ما به دلیل روشنفکر بودن شان و ما که نه رهبریم و نه روشنفکر به خاطر غرق شدن در ابتذال روزمره گی افشار را از یاد برده‌ایم.

اما افشار كه نمي‌توانم هنگام نوشتن آن بلند و كشيده جيغ نكشم «افـشـــــــــــار!»، هنوز خودش را به خاطر دارد. افشار هیچ‌گاه خودش را فراموش نمی کند. کاش «فیض محمدکاتب» می‌بود تا خودش را به میخ کلمات به صلیب می کشید و افشا را روایت می‌کرد، اما او نیست.

اگرتمایل به خواندن ادامه ای مقاله ای افشار و دیگر مطالب مربوط به افشار بودید در وبلاگ افشـــــــار مراجعه نمایید.